اولین سفر عمرت
جونم برات بگه عشقه مامان از وقتی شما تو شکمم بودی مامان دیگه سفر نرفت تا ....... بخاطر همین با بابا جونی تصمیم گرفتیم یه سفر سه نفره بریم و دلی از عزا در بیاریم بد از کلی مشورت اصفهانو انتخاب کردیم چون من عاااااااشق اصفهانم ( مامانت جاهای تاریخیو خیلی دوست داره ) خلاصه روز 16 /تیر /92 ساعت 9 صبح حرکت کردیم سمت اصفهان شما تو راه همش خواب بودی بس که پسره گله مامانی اخراش دیگه بیدار شدی و شروع کردی به غر زدن منم با این روش ارومت کردم اول نگاش کردی بد باهاش درگیر شدی مامی جون خیلی دیگه درگیریت شدید شد عشقم الهی فدات شم اخرش خسته شدی و انداختیش کنار ...
نویسنده :
مامان شادي
1:36